سراي بي دل | دی ۱۴۰۲

بیا بد بینی و غم بی خیالش

بیا بد بینی و غم بی خیالش !

که کی با قصد می رنجونه یارش؟؟

یکی میگه سه ؛ اون یک دیده چارو

و این برحسب باور گشته حالش

تو میدونی تموم ِ سرگذشتم

چه بودم در قدیم ؛ اکنون چه هستم

ز تنهایی و با یاد گذشته

کنون تنها ؛ کنار تو نشستم

بمیرم گر بخواهم رنج یارم

اگر چه گل نی ام ؛ نیستم چو خارم

نمیخواهم دلی رنجیده باشد

ز حرفی یا ز رفتاری که دارم

تو که در جای خود ؛ بس پر بهایی

به قاب خالی من چون طلایی

کمی دیر امدم ؛ رفتی تو اکنون

ولی هستم به یادت ؛ هر کجایی

خلاصه کل این هایی که گفتم

برای شادی یار است و باقی

به شعرای دگر باید نوشتن

ز امید و تمنا های واهی

حبیب اوجاری

1402.10.30

کاشکی یکی پرم میداد از قفس 

کاشکی یکی پرم میداد از قفس

تا بلکه بازم بکشم من نفس

سخته یه عمر آرزو داشتن به دل

یا که دمادم کنه این دل هوس

حبیب اوجاری

1402.10.28

درودت گویم و میدم سلامت

درودت گویم و میدم سلامت

ز سِّر عشق بشنو این پیامت

اگر باشی کنارم در شب و روز

بهشت برپا شود ؛ گردد قیامت

حبیب اوجاری

1402.10.24

همه درها به روم بسته

همه درها به روم بسته

خودت دربی به روم وا کن

ندارم طاقت موندن

بیا ، جایم تقلا کن

حبیب اوجاری

1402.9.26

زیرخاکی 4

یه زیر ِ خاکی ؛ کهنه ؛ درد کشیدم

کلی دویدم ؛ به چهار رسیدم

گشتم و از عواملش سر به سر

تا آخرش ؛ دوستی قدیمی دیدم

حبیب اوجاری

1402.9.25

از اولش جون به تنم زیاد بود



از اولش جون به تنم زیاد بود

علاقه هام کم ؛ روو به ازدیاد بود

عاقبت ِ کارو ندیده بودم

لذتم عشق و ؛ سرعت زیاد بود

سوار ِ مورچه می شدم ؛ می دوید

هر چی سرم می خواست بیاد ؛ بیاد بود

چند دفعه تا پرتگاه ِ هستی رفتم

باز نگهم داشت ! نقشه هاش زیاد بود

نه ضد یخ میخواست و هم ؛ نه پارکینگ

بنزین و روغن نمی چکیدش ؛ جیلینگ

سالاری بود واسه خودش اون روزا

یه زنگ روو فرمونش ؛ میزد زینگ و زینگ

انگاری موش دیگه نداشت خدا جون

من یکی بودم ؛ تست اون زیاد بود

خدا رو شکر تا الانش که موندم

لطف خداست ؛ به گردنم زیاد بود

حبیب اوجاری

1402.10.14

ای کاش کسی به دل بمانَد ؛ نرود


ای کاش کسی به دل بمانَد ؛ نرود

سرمایه ی این عمر به تباهی نرود

درب دل من بروی عشق باشد باز

ای کاش اگر شود به دل ؛ او نرود ...

حبیب اوجاری

1402.10.17

دارم میشم بازیگر عزیزی

ساده گرفتم بازی رو من ، ایزی

فردینی گشتم که می کوبه دیزی

هرجا می رفتم یا نبود جای من

یا که میگفتن چاقی ؛ یا که ریزی

خشم می اومد جلوی چشمای من

تا که بگیرم توی دستام تیزی

شکر خدا به آرزوم رسیدم

دارم میشم بازیگر عزیزی

حبیب اوجاری

1396.6.1