سراي بي دل | آذر ۱۳۹۸

سفر کردی که از عشقم جدا شی؟

سفر کردی که از عشقم جدا شی؟

دلت می خواست که یادم هم نباشی

چقدر چون سایه دنبالت دویدم

بجز چشمای تو چیزی ندیدم

چه دل سنگی ! نکن دوری تو از من

که دلتنگی ؛ منو میگیره از من

همی گویی که می آیم ؛ ولی کِی ؟؟

تو مولودی ز گرما و من ؛ از دی

نزار اینطور بشه ایام ِ ما طی

بمیرم گر ز دوری از تو ای یار

شود مرگم به روی شونه ات بار

حبیب اوجاری

1398.9.24

در طالع توديدم ؛ رنگي ز عشق ديگر

در طالع توديدم ؛ رنگي ز عشق ديگر

بي خود تر از هميشه ؛ در انهدام ديگر

گرچه تورا بسي از ؛ موج بلا رهاندم

گويي هنوز به سرهست سوداي موج ديگر

حبیب اوجاری

1398.9.17